۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

تحلیلی بر فیلم برداری «مرگ یزدگرد» به کارگردانیِ «بهرام بیضایی» و فیلم برداری «مهرداد فخیمی» (سینمای داستانی- نقد و بررسی)

1- یک فیلم خوب، یک کیفیت بد

فیلم «مرگ یزدگرد» اثرِ خوب، چشمگیر و در خورِ «بهرام بیضایی» را بارها دیده بودم، اما هیچ وقت نسخه ی خوبی از آن به دستم نرسیده بود. همیشه آن چه از این فیلم می دیدیم، یک کپی بد روی نوار VHS بود، که در آن نه رنگِ درستی می شد، تشخیص داد و نه چیزی از آن همه جلوه های بصریِ موجود ِ در آن فیلم را در روی آن فرمت - VHS- بر روی سطح نوار باقی مانده بود. بعدها، وقتی CD آمد، باز چیزی تغییر نکرد، همان آش بود و همان کاسه، و این هم به دلیل آن بود، که شاید، CD را هم از همان نوار VHS کپی زده بودند. به هر حال این موضوع بارها و بارها در دوباره دیدنِ فیلم، تکرار شد، و ما هیچ نسخه ی در خوری از این فیلم، حداقل به عنوان یک بیننده ی علاقمند در اختیار نداشتیم؛ تا آن جا که می دانستیم، این فیلم، به جز یک نمایش عمومی، در اولین «جشنواره ی جهانی فیلم فجر» و در بهمن ماه 1361، دیگر در جایی به نمایش در نیامده بود. تهیه کننده هم، سازمان «صدا و سیما» بود، و این البته کار را مشکل تر می کرد. دقیقاً نمی دانم، اما انگار در جایی – یکی دو جا- در مروری که بر آثار «بیضایی» شده بود، فیلم پخش شده بود، اما این که با چه کیفیتی و با چه فرمتی، نمی دانم. به هر حال، آن چه در این فیلم، - «مرگ یزدگرد»- برای من مهم بود، - به جز تمامی آن استادیِ انجام شده از سوی «بیضایی» و دیگر عوامل – چیزی به نام فیلمبرداری آن بود، که البته با این رنگ و نور و کیفیت، از عمق آن، آن چنان که باید خبردار نمی شدم؛ تا این که یک نسخه ی DVD که زیر نویس انگلیسی داشت، و از کیفیت بسیار بالاتری برخوردار بود، در بازارِ زیر زمینیِ DVD پخش شد و به دستِ من هم رسید. حالا می شد حداقل، تا هفتاد درصدِ آن کارِ درخشان تر دید. می شد، گریمِ «عبدالله اسکندری»، موسیقیِ «بابک بیات»، طراحی صحنه و دکورِ «ایرج رامین فر»، صدابرداریِ صدابردارانی چون: «احمد امیر» و «بهمن حیدری» و همچنین، میزانسن های درخشانِ «بیضایی» را به وضوح تماشا کرد؛ و تازه افزونِ بر همه ی این ها، ببینیم، که «مهرداد فخیمی» چه کرده است. خدایش بیامرزد، چه خوب و استادانه از پسِ آن تصحیح قاب ها بر آمده بود، و در آن نماهای «تله» و در فضای داخلی، چه عمق میدان های زیبایی را به وجود آورده، و همه چیز را آن طور که باید، درخشان تر ساخته بود.


2- تحلیلِ کارِ خوبِ فیلم بردار به کمک یک نسخه ی خوب

الف: قاب بندی

دقت و نکته سنجی در قاب بندی از همان آغازِ فیلم، نکته ای کاملاً پیداست، و در چشم نوازیِ فرمِ پلان ها شکی نیست، البته این نکته را در آن حال می گوییم که در طول فیلم، استفاده از نمای خارجی، بسیار بسیار اندک است؛ به جز یکی دو مورد. یکی آمدنِ یزدگرد است، به سوی آسیاب و دیگری آمدنِ تازیان – اعراب- ، که دارند، به سمت آسیاب، نزدیک می شوند. اولی در ابتدای فیلم است و دومی؛ یعنی آمدن اعراب، در پایان فیلم است. مابقی هم آن چه می ماند، تصاویری است از بیرون، که ما از درون و از میانه ی درزها و از پسِ پرسین ها، بیرون را می نگریم و برای لحظه ای. پس با این حساب، بیش از نود و نه درصد تصاویر، نماهای داخلی است. خُب حالا می خواهیم ببینیم که در این نماهای داخلی، قاب بندی یا به عبارتی دیگر، ترکیب بندی پلان هایی که «مهرداد فخیمی» گرفته چگونه است.


می توان گفت، یکی از بزرگترین ویژگی های فیلم برداری «مهرداد فخیمی» در این اثر - «مرگ یزدگرد»- کادر بندی های بسیار استرلیزه و ترکیب بندی های پرداخته است، در جهتِ حذف کامل زوائد. یعنی اگر قرار است، سردار در پیش قاب باشد و دختر آسیابان در پسِ قاب، و مثلاً یک لوح یا شمشیر در انتها؛ و برای مثال همه ی آن ها وضوح هم داشته باشند، می توان دید که هر سه سوژه در یک وضوح تمام، و با یک ترکیب دقیق، به شکلی قاب گرفته شده اند، که در میانه هیچ پلشتیِ اضافه ای نمی توان یافت. چپ و راستِ قاب بسته و محکم است؛ «هد روم» یا «فرا سرِ» سوژه دقیقاً حساب شده و بدون اضافه است؛ و اگر هم قرار بوده، تا همه در وضوح باشند؛ همگی در یک وضوح کامل و دقیق قرار دارند. حالا به همه ی این ها، اضافه کنید، حرکتِ بازیگر یا سوژه را، و سپس، تعقیبِ «فخیمی» و باز، حفظِ قاب را، که به خوبی و در بسیاری از جاها از پس آن به استادی برآمده است. اما چگونه فخیمی، در حفظِ قاب و سوژه ی مورد نظر این چنین اصرار داشته است، چند دلیل می تواند داشته باشد.


1- «فخیمی» فیلم برداری پلشت، هیچ وقت نبوده و حفظ ترکیب بندی درست یکی از وظایف فیلم برداران خوب است.




2- این فرم، یک اثرِ نمایشیِ بسیار فرم گرا می باشد. یعنی این که نوعِ ایستادن و حرکت بازیگرها بسیار با دقت و وسواس از سوی «بیضایی» برنامه ریزی شده است، حالا تصور کنید، که فیلم بردار کمی چپ، یا راستِ کادرش از اضافه ی نادرستی برخوردار باشد؛ خب تکلیف روشن است.



3- این فیلم، دارای روندی تند، و پر از گفتگو ست، و به همین دلیل نیز باید قاب ها در بیشتر موارد، بسته و متمرکز باشند، تا حواس، به دقیق ترین وضع آن بر روی سوژه متمرکز گردد، در غیر این صورت چه بسا بخش عمده ای از قصه در یک لحظه یا لحظاتی از دست برود. به عبارتی، در درونِ فیلم، قاب های بسیاری با یک بازیگر وجود دارد، که در پیِ لحظاتی دیگر، سری، دستی، شمشیری یا چیزی دیگر آن را پر، و سپس خالی، و باز پر می کند. حالا اگر قاب از ترکیب بندیِ بسیار دقیقی برخوردار نباشد، آن چیزی که مد نظر بوده است، تصویر نخواهد شد؛ پس به همین دلیل، «فخیمی» در دادن فضای اضافه به محیط، بسیار حساس است، و البته شکی نیست، که این در نظر «بیضایی» هم بوده، اما حفظِ آن شرط است، که البته «فخیمی» از پس آن بسیار خوب برآمده است.


ب: حفظ وضوح و تغییرهای وضوحِ دقیق و حساب شده

در طول دیدنِ فیلم «مرگ یزدگرد» ما همیشه آن سوژه ای را که مدِ نظر کارگردان است، با وضوحِ دقیق و حساب شده ای می بینیم. به عبارت دیگر، وضوح، کاملاً بر روی سوژه ی مورد نظر کشیده و خوب حفظ شده است. همچنین در این فیلم چنان چه «بیضایی» مد نظر داشته است، بخشی از تاکیدها در زمان های مشخص است، با وضوح یک بازی و عدم وضوح بر بازیگری دیگر، است، که شکل می یابد. حتی در مواردی این تغییر وضوح، دو یا سه بار عوض می شود؛ هم در عمق و هم در سطح. و گاه حتی همراه با حرکت های سریع به چپ و راستِ دوربین به همراهی «پن های سریع». گاهی مواقع نیز، با آمدنِ یک بازیگر در نقطه ای خاص؛ بازیگر در وضوح تصویر قرار می گیرد که این عمل نیز با «فوکوس» کشی بسیار دقیق و به همراهی تاکیدی ویژه صورت می گیرد، تاکیدی که مد نظر کارگردان بوده، و با اجرای درست آن، میزانسن تکمیل می شود. همچنین، در مواردی بسیار، «فوکوس» کشی بر روی بدنِ یک بازیگر با انجامِ یک عمل ترکیبی تغییرهای محسوسی در جهت تکمیل و فرم دهی به یک میزان ویژه می کند. مثلاً بازیگر یک قدم به پیش می آید، تا شمشیرش در وضوح قرار گیرد، سپس با تغییر دستش بر روی قسمتی از بدن، مثلاً مچ وی وضوح می یابد سپس با دادنِ یک گفتار، یا حرکت «تیتِ» سریع دوربین، صورتِ وی واضح می شود؛ یعد با پس رفتن او پر شدنِ جایش از سوی بازیگرِ بعدی، وضوح تغییر یافته و به جای آن که ورود بازیگرِ جدید را به میزانِ تازه وضوح دهد، این عمل انجام نشده، بلکه همان بازیگرِ سابق در یک وضوحِ جدید به دلیل آن که حامل گفتار است؛ واضح می شود و بعد این بار، با تغییر «فوکوس» وضوحی جدید شکل می گیرد و گفتاری تازه آغاز می شود. به سخن دیگر، در این اثر تغییر وضوح چه در سطح و چه در عمق، حامل یک بارِ میزانسنی است که هم از سوی «بهرام بیضایی» به شکلی متعالی طراحی شده، و هم از سوی «فخیم زاده» به بهترین وجه به اجرا در آمده است.

ج: حفظ قاب و پیگیری حرکت درست، در نماهای متحرک

از ویژگی های دیگری که می توان در فیلم برداریِ این اثر سراغ گرفت، حفظِ قاب های درست است، در نماهایی که از حرکت برخوردارند. این تداوم قاب و درست درآوردنِ پلان موردِ نظر، یک امر لازم و بایدی است، که حتی امروزه نیز با داشتنِ وسایل حرکتی مناسب و پیشرفت این گونه، ابزار، باز اجرای آن و تداومِ درستش، از سوی فیلم برداران، با سختی ممکن است و صرف توانِ بالایی نیز می طلبد.

حالا در نظر داشته باشید، اجرای درست این نوع میزانسن ها و حرکت ها را از سوی «فخیمی» با ابزارِ ناقص و نامرغوبی که در آن سال ها، گروه، در اختیار داشته است. چنان چه هم که از مصاحبه ی «بیضایی» با «زاون قوکاسیان» بر می آید، می فهمیم؛ که گروه از نداشتنِ ابزارآلات درست و بدرد بخور در تنگنا بوده است.

اما این همه باعث نشده است، تا «فخیمی» میزانسن های پیچیده ی حرکتی را با یک سری قاب های بد و پلشت انباشته کند، و از ظرافت اثر بکاهد. حالا چه این حرکت ها یک «تیلپ آپ» ساده (حرکت سر دوربین به سمت بالا) باشد، چه یک حرکتِ ترکیبی سخت. مثلاً میزانسنی که از یکی چند حرکت مختلف سود می برد، تا به حس مورد نظر دست پیدا کند، و البته از این گونه «میزانسن های» متحرک و پیچیده در کار، بسیار داریم و به نمونه در جهت توضیح این موارد یک مثال، از یکی از سکانس های به نسبت ساده می زنیم.
مثال مورد نظر:

در جایی از فیلم و در دقایق ابتدایی یا به عبارت دیگر، یک پنجم اول فیلم، دوربین سردار را که در پشت س
رش با موبد، تقریباً در یک راستا قرار دارد، را نشان می دهد. وضوح تصویر به طورِ کامل بر روی سردار است و سپس او – سردار- با گفتن این جمله شروعِ به حرکت می کند.سردار: «بگو ای آسیابانِ پسر مرده، پس تو از پادشاه کینه ی پسر را جستی؟»
در پی گفتنِ این جمله و حرکت سردار، دوربین او را نه چندان آرام، همان گونه که سردار به راه می افتد، تعقیب می کند، سردار از یک نمای امریکن شات (نمایی از سر تا زانو) تعقیب می شود و سپس، همان گونه که سردار به دوربین نزدیک می شود، اندازه ی قاب او – سردار – نیز بسته تر می شود و ما او در یک «مدیوم کلوزآپ» (نمای متوسط) همچنان تعقیب می کنیم؛ با تعقیب سردار، در پس او به ناگهان در یک نمایی که وضوحی نیز ندارد سرکرده، پیدایش می شد، برای لحظه ای و از او نیز می گذریم. سپس همچنان که سردار را در حال تعقیبیم، آسیابان را پیدا می کنیم، نما همچنان در یک اندازه ی متوسط است، تا این که سردار دور شده، سردار رو برمی گرداند، سردار ناواضح گشته، آسیابان، در یک نمای متوسط، وضوح کامل می یابد و این جمله را می گوید:


آسیابان: « آری، انبان سینه ام از کینه پر بود.»

با گفتن این جمله، آسیابان در حال نشستن است. پیش از نشستن او، لازم به گفتن است که (فرا سر) یا همان هد روم اش با سرِ «امین تارخ» - سردار- تنظیم شده بود، که بلافاصله، در پیِ نشستنِ آسیابان، فراسرِ وی – آسیابان – مبنا قرار می گیرد و بدون دادنِ هد رومِ اضافی دوربین او را به دقت تعقیب کرده، به همراه وی تیلت دان می کند. حالا آسیابان در یک وضوحِ کامل، جمله ی بعدی را ادا می کند.

آسیابان: «با این همه من او را نکشتم.»

این تعقیب و ثبتِ این میزانسن از سوی دوربین، البته آن چنان پیچیده نیست، اما متانت، دقت و هوشیاری «فخیمی» در اجرای آن چنان وقارِ درستی به آن داده که ما اصلاً چگونگی حرکت ها را نه این که حس نمی کنیم، بلکه راحت، آرام و موقر، با قصه به درستی همراه می شویم. و البته از این که میزانسن ها در فیلم کم نیست و «فخیمی» هم به بهترین وجهی که در توانش بوده از ثبت آن ها خودداری نکرده است. به هر روی بر روی این فیلم و چگونگی فیلم برداری آن حرف بسیار می توان داشت، اما چون بخشی از فیلم باید بررسی شود، که شدیداً احتیاج به دیدن خود فیلم و ذکر نکته به نکته ی نکات بر روی خود فیلم می رود سخن را در همین جا کوتاه می کنیم و امیدوارم سرخطی باشد برای بحث های بعدی و ذکر نکات تازه تر؛ منتظر نظرات شما هستم.

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

فیلمبرداری استادانه، در فیلم یک استاد (تحلیلی کوتاه بر بخش هایی از فیلم «وقتی همه خوابیم»، به لحاظ فیلمبرداری) (سینمای داستانی - نقد و بررسی)

در صحنه ای که برادران «ترنج»، نوار صدای «نجات» را می شنوند در یک نمای متوسط، سراسر تصویر با نوری قرمز پوشیده است، با توجه به این مطلب که صدای «نجات» در حال توضیح چرایی و چگونگی خودکشی «ترنج» می باشد؛ سبب آن نور پردازی قرمز به صحنه و هم چنین قدرت و تاثیر فیلم بردار اثر -«اصغر رفیعی جم»- بر این فیلم، برایم برجسته تر شده. به همین روی بر آن شدم که با دقتی بیشتر به کار او بنگرم تا در این متن، به شیوه ای دقیق به تحلیل چگونگی فعالیت او در این اثر بپردازم و آن چه که در اولین تماشای فیلم از دید من و شاید شما که خواننده ی این متن هستید، پنهان مانده را بتوانم یافته و بیان کنم.

اما قبل از ورود به بررسی کار این هنرمند در این فیلم، -«وقتی همه خوابیم»- اگر کمی از خود او و زندگی شخصی و هنری اش بدانیم، در زاویه نگاه مان بی تاثیر نخواهد بود.

«اصغر رفیعی جم»، متولد سال 1329 می باشد. او از نوجوانی علاقه به عکاسی را در خود احساس کرد تا در سنین جوانی به کمک یکی از دوستانش با موسسه «مهرگان فیلم» آشنا شود و پس از آن بتواند با همکاری با «عنایت الله فمین» در فیلم «زیر گنبد کبود» به کارگردانی «مهدی رییس فیروز» در کارهای نورپردازی و فعالیت های ابتدایی خود را در این زمینه را آغاز کند.

باید گفت که او، حرفه ی فیلمبرداری را کاملاً تجربی و از روی دست فیلمبرداران آن زمان که موسسه ی مهرگان، که او هم در آن عضویت داشت، همکاری می کردند، آموخت. هم چنین او در بیست فیلم به دستیاری فیلمبردارانی هم چون «شکرالله رفیعی» و «همایون ارجمند» پرداخت و تا سال 1354 به کار دستیاری ادامه داد. حدود سال های 55 و 56 ، یکی دو سال قبل از انقلاب و چند فیلم کوتاه رنگی را ، با همکاری مسئولین «آیت فیلم» فیلم برداری کرد. اما این فیلمبردار کوشا، همزمان با انقلاب، در یک همکاری با «مصطفی هاشمی» ، سرپرست موسسه ی «آیت فیلم»، از تظاهرات مردمی فیلمبرداری می کند، یک فیلم با قطع 35 میلیمتری. در این همکاری همین طور که هاشمی به ثبت رویدادهای تاریخی می پردازد. «رفیعی جم» نیز در این پروژه ی عملی به بالا بردن دانش تکنیکی اش کمک می کند.

حاصل این همه تلاش در سال 1362، در فیلم «خانه عنکبوت» به کارگردانی «علیرضا داود نژاد» برای اولین بار با مدیریت فیلمبرداری او، در این اثر به بار نشیند. از این همه که بگذریم، همکاری «رفیعی جم» با «بهرام بیضایی» بخش اعظمی از کارنامه ی او را تشکیل می دهد. این همکاری ریشه دار و قدیمی است آن چنان که خود او معتقد است اینت با هم بودن سابقه دار، اصلی ترین تعامل او و این کارگردان برجسته ی سینمای ایران در آخرین همکاری شان تا به امروز، یعنی فیلم «وقتی همه خوابیم» بوده است. هم چنین او در مصاحبه ای که با مجله ی «صنعت سینما» نموده، اذعان داشته که این همکاری پرسابقه سبب شده تا او با دیدگاه های «بیضایی» آشنا شده و بتواند راحت تر و گویاتر خواسته های فیلمبرداری این اثر و مفاهیم مورد نظر او را به اجرا درآورد.

اما همکاری این دو، اولین بار در فیلم «شاید وقتی دیگر» در سال 1966 آغاز شد. در ششمین جشنواره ی فیلم فجر، لوح زرین بهترین فیلمبردار را برای او به همراه داشت و شاید بتوان گفت، این اثر، نقطه ی عطفی شد در کارنامه ی هنری او که بررسی آن مجالی گسترده و کاملاً جدایی طلبند اما در ادامه؛ این اتفاق در سال 1379 یک بار دیگر و در فیلم «سگ کشی» رخ داد، تا این آشنایی در «وقتی همه خوابیم» به حد رشد برسد و همان طور که گفته شد، سبب اصلی تعامل این دو هنرمند شاخص سینمای ایران باشد.

اما آثار برجسته ی «رفیعی جم» را اگر بخواهید بشناسید، باید بگویم که در سال 1369 در همکاری با «واروژ کریم مسیحی» فیلم زیبای «پرده آخر» را کار کرد. در سال 1377 در همکاری دیگری با «علیرضا داود نژاد»، فیلم «مصائب شیرین» او را فیلمبرداری کرد. در همان سال 1377 ، یکی از جدی ترین آثار «ایرج قادری» به نام «طوطیا» را قاب گرفت و یکی دیگر از آثار مهمش را نیز در سال 1378 با «مسعود کیمیایی» را تجربه کرد که این فیلم «اعتراض» نام داشت.

اما پس از این شناخت اجمالی، شاید بهتر بتوان شیوه ی کار این فیلمبردار کار بلد را درک کرد. و نکات ریزتر آن را مشاهده نمود. فیلم با تصاویری از بازتاب ساختمان های نیمه کاره و کامل آغاز می شود، به صورتی که گویی در شیشه های آینه وار ساختمان های روبروی اش می شکند و شکلِ ناراست اش را می نمایاند. در همین ابتدای فیلم شما با تصاویری شکیل و قاب بندی سالم، و بی عیبی که با وجود حرکت تصویر، فرم قرص و بی حشو و زایده ی خود را از دست نمی دهد، مواجه می شوید.

اما نکته ای که به کرات در طول فیلم با آن مواجه می شوید؛ قاب بندی هایی است که به دور از محدودیت های کلاسیک بوده، و به عبارتی دیگر، نماهایی است کاملاً مدرن که بسته به چیدمان بازیگران، حرکت دوربین و به طور کلی میزانسن ها بسته شده، به این شکل که به مسائلی مثل وجود هد روم (فضای خالی بالای سر) یا حذف نکردن هیچ بخشی از صورت، در نماهای بسته، الزاماً لحاظ نشده است. به عنوان مثال، در صحنه ی خودکشی «ترنج»، پس از نمایی که ما جسد او را از بالا می بینیم، در نمایی مدیوم «نجات شکوندی» (هم شایان شبرُخ، هم مانی اورنگ) در پیش زمینه و همسایه ها در پس زمینه هستند. «نجات» به تصویر نزدیک می شود و از مدیوم به کلوزآپ می رسد. تصویر صورت او بدین صورت است که قسمتی از بالای سرش و کمی از انتهایی ترین نقطه ی چانه اش در کادر نیست.

به طور قطع این قاب بندی اتفاقی و بر اثر حرکت نجات نیست، زیرا همان طور که گفته شد ما این قاب را در هر دو صحنه ی «نجات شکوندی» (هم شایان شبرخ و هم در صحنه ی مانی اورنگ) می بینیم. مثال دیگری که از این نوع قاب بندی مدرن می توان ذکر کرد، صحنه ای است که چکامه در شک کشیدن و نکشیدن سیگار و صحبت کردن با «نجات شکوندی» (شایان سرخ) است، البته در خانه ی خودش. در نمایی که دوربین سر بالا و با چرخشی نیم دایره ای، که مدیوم چکامه که قسمتِ کمی از سرش در کادر نیست، را نمایش می دهد، باز هم می توان نکته ی آمده در بالا را به وضوح دید. این مطلب را، اگر با دقت به بازدید فیلم بپردازید، به کرات می توانید ببینید تا زاویه نگاه آوانگارد و در عین حال حساب شده ی فیلمبردار را بهتر درک کنید.

از نکات دیگری که در این اثر، ذهن مرا به خود جلب کرد، همان نکته ی آمده در ابتدای متن است. یعنی استفاده ی مفهومی از عناصر (آکسسوار) صحنه مثل نورپردازی. یا به عبارتی هم سو سازی ابزار صحنه با بافت دراماتیک و استفاده از آنها برای برجسته شدن جان مایه ی روایت در یک صحنه.

اگر این امر را بخواهم ملموس تر بیان کنم، می شود با این مثال آغاز کرد که؛ در صحنه ای چکامه پس از تزریق آرام بخش به خانه برمی گردد و پاورچین به سمت اتاقی که «نجات شکوندی» (مانی اورنگ) را در آن محبوس کرده، می رود؛ در هنگام گفت و گوی او با «نجات»، ما در پس زمینه ی تصاویر چکامه، نور آبیِ مایل به بنفش را می بینیم. زمانی که «نجات» از «چکامه» می پرسد: از کی می ترسی، از من؟ و «چکامه» جواب می دهد: بیشتر از اون از خودم! این نورپردازی برجسته تر دیده می شود. در ادامه ی صحنه، وقتی «نجات» می گوید: تو اتاق در بسته ذهنم می گیره، خوابم نمی بره! ما یه «چکامه» را می بینیم که به سمت اتاق خواب حرکت می کند، و کنایه آمیز می گوید: به یه چیزی فکر کن. در همین هنگام ما تخت خواب دو نفره را می بینیم که با همان نورپردازی خاص، معنای احتمالی حرف «چکامه» را برای ما روشن تر می کند.

در ابتدای نوشته نیز مثالی گویا بر این ادعا صحه می گذارد. (که به صحنه ی خودکشی ترنج و نور قرمز تابیده بر سر برادر او اشاره می کند) تا توضیح بیشتری را در این باب، ضروری ندانم.

اما بد نیست تا از مبحث نورپردازی خارج نگشته ایم، به نکات دیگری در این زمینه بپردازیم؛ یکی از نکاتی که شاید حتی در همان تماشای اول فیلم، به وضوح دیده شود. تفاوت نورپردازی این فیلم در فیلم هاست. این مسئله ای است که خود «اصغر رفیعی جم» در مصاحبه ای که با مجله ی «صعنت سینما» کرده بود و در ابتدای فیلم به آن اشاره شد، بیان کرده است. اما برای من تازه نبود زیرا این نکته را به وضوح می شد دید، به ویژه در صحنه ای که «تکین افروز»، کارگردانی اثر را به عهده گرفته و صحنه ای شبیه عروسی است، نورها به شدت تخت و از نوع تلویزیونیِ باسمه ای است. به این صورت که دو نور از سمت چپِ مکانی که «تکین افروز» نشسته به صحنه تابیده است. همین. البته به اضافه ی نور – ریسه های چراغانی – اگر این مطلب را متوجه نشده باشید، در مشاهده ی بعدیِ فیلم، برای دیدن آن نیاز به دقت چندانی ندارید.

اما از نورپردازی که جدا شویم، باز هم نکاتی چند از قاب بندی ها به ذهنم متبادر شده است، که احساس می کنم لازم به ذکر است.

اما همان طور که در اوایل متن آورده ام، قاب بندی های این فیلم کمتر محور قواعد کلاسیک فیلمبرداری است. یکی از نشانه های دیگر این امر استفاده از اشیایی است ناواضح در پیش زمینه است که باعث می شود هم سوژه ی واضح در پس زمینه بهتر به چشم آید و هم قاب شکیل تر و زیباتر دیده شود. مثل یکی از نماهای صحنه ی اول فیلم که مدیوم «چکامه»؛ پشت رل، سوژه ی واضح است و در پیش زمینه، قسمتی از متون قاب شیشه ی جلویی ماشین ناواضح و مورب در کادر است. مثال دیگری که می توان زد، در صحنه ی گفت و گوی «نجات» (شایان شبرخ) و «چکامه» در خانه ی او، که در مورد علت و چرایی درخواست قتل خواهرش گفت و گو می کنند، ما مدیوم شاتی سر بالا از نجات می بینیم که قسمتی از میز و صندلی ناواضح در پیش زمینه ی قاب دیده می شود. نماهایی از این دست بسیارند، که همگی تسلط فیلمبردار در قاب بندی و احاطه ی وی در استفاده ی کامل، آن هم به بهترین شکل از ابزار صحنه را نشان می دهد، که حتی در بعضی موارد (اگر نگویم همه ی موارد) می تواند کلاس آموزشی برای فیلمبرداران و تصویر برداران باشد.

در آخر می خواهم به مطلبی اشاره کنم که حاصل همکاری کارگردان (که تدوین گر اثر نیز هست) و فیلمبردار است. یعنی استفاده از حرکت دوربین برای تعویض صحنه ها (سکانس ها)، که آن را به عنوان مثال، می توان در صحنه ای که سه برادر «ترنج» نوار صدای «نجات» را می شنوند، آن هم در جایی که حرکت دوربین به سمت راست تصویر به صحنه ی زندان و «نجات شکوندی» (اورنگ مانی) که پشت میله هاست می رسد و سپس در ادامه به «ترنج» که پشت درب زندان، دست به میله ها ایستاده ختم می شود، مشاهده کرد.

این حرکت همان طور که گفته شد، حاصل هماهنگی و تعامل میان کارگردان و فیلمبردار است که توضیح کامل چگونگی و چرایی این تعامل در بخش همکاری های فیلمبردار اثر -«اصغر رفیعی جم»- و «بهرام بیضایی» به طور کامل توضیح داده شده.

گفتنی است که این مطلب نیز در ذاتش، شاید برای برخی آموزش و سرمشقی باشد، برای تعلیم رفتار یک فیلمساز با عواملش و همین طور رفتار صحنه ای یک فیلمبردار در مقابل کارگردانش.

امید که بیاموزیم.