فیلم «چیغ» تولید 1375 ؛ ساختهی «محمدرضا اصلانی» ، مستندی است، بر اساس داستانی اسطورها ی که در بافت «چیغ» شکل می گیرد .
و اما «چیغ» چیست؟ حصاری از نی وپشم ؛ ساخته شده به دست عشایر غرب ایران ؛ تا بدین وسیله دور تا دور سیاه چادرهایشان را با آن بپوشانند.
«اصلانی» ، همواره در فیلمهایش سعی داشته تا اسطورهها را یادآور شود ، توجه او به گذشته و اعتقاد بر این که امروز ، تصویری است نقش گرفته از گذشته ؛ نگاهی است که بی گمان ، در فیلمهای او بیشترین نمود را داشته و فیلم «چیغ» نیز از این قاعده مستثنی نیست .
در این فیلم اصلانی روند تولید وسیلهای را تصویر می کند که ممکن است در سالهای آینده دیگر تولید نشود ؛ و یا به طور کامل به دست فراموشی سپرده شود .
مسئلهی قابل توجه در روند تولید این پرده ، حصار ، یا دیوار دراطراف سیاه چادرها ، ابزار ساخت این پرده های مزین است، که در ابتداییترین شکل ممکن بر گرفته شده اند از طبیعت ، و کاملاً همگون وسازگار با آن و از سوی دیگر نقش ها و طرح هایی است که زنان عشایر، با چیدمان پشم های رنگی به روی نی خلق می کنند ، در اوج انتزاعی بودن ، باز بر گرفته شده اند از طبیعت اطراف آنها ؛ و این خود نمودی است ، از تمایل انسان به زیبایی و هنر .
نقش هایی که آفریده می شوند، چیزهایی نیستند که عشایر از جایی به شکل آکادمیک آموخته باشند ، طرحها و نقش ها در ذهن آنها برداشتی است از طبیعت، طبیعتی که از کودکی با آنها عجین بوده است .
«اصلانی» این ازلی بودن ، و به نوعی بکر بودن فضا را به لحاظ خلق ؛ بی ربط به اسطوره ی آفرینش نمی بیند ، اسطوره ایی که مربوط به منطقهی «اورامان» است ، منطقه ای در غرب کشور .
شیوه ای که فیلمساز جهت ساخت این مستند، از آن بهره گرفته است ، توانسته به خوبی ، موضوع ساخت «چیغ» و اسطوره را در کنار هم تصویر کند .
کارگردان با استفاده از حرکات فنی دوربین ، توانسته فضای فیلم را فضایی دینامیک سازد ؛ همچنین سیال بودن دوربین در لحظاتی ، توانسته به شاعرانه بودن اتمسفر کلی فیلم کمک کند .
همچنین ، ابتدایی بودن ابزار تولید و وسایل مورد استفاده ی این عشایر ، هرچه بیشتر بیننده را بر پذیرش انتخاب دو سوژه ، یعنی ا سطوره و واقعیت ، تو سط فیلمساز ترغیب می کند .
اما فیلم چگونه آغاز می شود ؟
آغاز فیلم با نوشته ای است از قرآن مجید ،آیه ی سی و پنج از سوره ی نور ،با این مضمون :
«خداوند نور آسمانها و زمین است ، مَثَلِ نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی پر فروغ باشد ، آن چراغ در حبابی قرار گیرد ، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره ی فروزان ...»
در تصویر دوم ، فیلمساز به شکل نوشتاری، منابع گفتار متن را بازگو می کند ، منابع عبارتند از :
«ترجیع بند «هاتف اصفهانی» ، اسطوره ها ی منطقه ی «اورامان» وآیهی سی وپنج سوره ی نور» ؛ و بدین شکل فیلمساز منابع گفتاریش را ارائه می دهد .
شروع فیلم بعد از آمدن نام فیلم ، تصویری است از داخل سیاه چادر ، از پس شکافها و درزها ، که گوسفندان در بیرون از چادر در حال چریدن هستند و صدای گویندهی متن بر روی تصویر فوق ، ترجیع بند «هاتف اصفهانی» است :
اولین تصویری که از دید این چشم به بیننده ارائه میشود ، تصویر درختی است کهن و پیرمردی که زیر درخت نشسته است . استفادهی سمبلیک از این تصویر - پیرمرد و درخت کهن – و تصاویر دیگرکه در کل فیلم توسط فیلمساز، ارائه میشود خود در راستای بیان اسطوره بسی نقش دارند.
حرکت تراولینگ ، و همچنین حرکت کرین دوربین برروی شاخ و برگ درخت کهن ؛ حسی سیال و رمز آلود ایجاد کرده است ، و بدین شکل پیر مرد تکیه داده بر درخت به عنوان زبان گویای اسطوره در فیلم معرفی میشود.
البته باید این نکته را نیز یاد آور شد، که کارگردان ، تنها برای روایت اسطوره، بدون دلیل و حضور موثر پیرمرد در واقعیت جاری در فیلم ، او را به مستند ، تحمیل نکرده است ، بلکه بهانهی فیلمساز انتظار پیرمرد است برای گرفتن عصا ،که این انتخاب ، خود ، هر چه بیش از پیش ، ابتدایی بودن ابزار کار این جامعه ی کوچک را تصویر می کند .
در جایی دیگر زمانی که از «جبرئیل» و سقوط او در آب سخن به میان می آید ، ما به ازاء تصویری آن، سربند قرمز رنگ پسر داستان میشود ، که در میان جریان آب می گذرد . در کل فیلم به دلیل پرداخت به دو موضوع ،کارگردان به شکلی خلاقانه و سمبلیک از موضوع واقعی فیلم استفاده می کند، تا حس روایت اسطوره را در بیننده ایجاد کند ، و بدین شکل اسطوره را بیان کند .
و البته که نگاه به اسطوره در زمانه ای که توجه به گذشته و اسطوره بسیار رنگ باخته ، کاری است بس قابل تقدیر.
همچنین در لحظاتی که فیلمساز ، به سراغ درخت کهن می آید ، ریتم موزون تدوین ،که البته از نوع حرکت دوربین سرچشمه گرفته ، توانسته حسی ماورایی را در صحنه ایجاد کند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر